اینجا از چیزهایی که تو فکرم میگذره خیلی کم نوشتم. نمیدونم شاید به دلیل غریب بودنم اینجا باشه، اینکه اینجا کسی من رو نمیشناسه و دوست و آشنایی خواننده نیست باعث شده غر و دردودل هام رو اینجا بیارم.
مدتیه به مفهوم شادی فکر میکنم. چه آدمی شاده؟ چجور آدمی رو میشه شاد خطاب کرد و چه کسی غمگینه؟ آهنگهای تند، صدای بلند، رقصیدن به دنبال هر صدای موزونی که شنیده میشه و قهقههای بلند نماد شادی هستند؟ به نظر من شادی یه حس درونیه که نماد بیرونیش آرامش و صلحه. آدمی که وقتی میبینیمش حالمون خوب میشه، حس میکنیم اتفاقهای خوب قراره بیافته، انگار که همه چیز خوبه. چون آدمهایی رو دیدم که با وجود همه سر و صدا و هیاهویی که به پا میکنن، درون غمگینی دارن. وقتی نقاب لحظههای شلوغ کنار میره، با یه آدم خسته رو به رو میشی که انگیزهای برای ادامه دادن نداره. نمیتونه زیباییهای زندگی رو ببینه و از چیزی لذت نمیبره. اگه دور و برتون از این آدمهای شلوغ دارین که شما رو به دلیل همراهی نکردن با سر و صداشون افسرده خطاب میکنن، تمرین کنین که پشت ظاهر آدما رو ببینین، و به خودتون یادآوری کنین که مهم حس درونی شماست نه آهنگهایی که گوش میدین یا بلندی صدای خندتون.