سلام میمون نازنینم. مدتهاست که برایت نامهای ننوشتم. اگر لجبازیات با دنیای دیجیتال را کنار میگذاشتی و یک گوشی هوشمند میخریدی یا برای خواندن وبلاگم بعضی وقتها مهمان کافینت میشدی خیلی بهتر بود. اما خب تو همیشه کلهشق بودی و من هم نیت یا توان تغییرت را ندارم. پس بیا سراغ حرفهای نگفتهمان برویم!
روزی در تابستان پارسال که حالا شبیه صد سال پیش است، به تراپیستم گفتم: «دیگه نمیخوام ادامه بدم. احساس میکنم روی یه دریاچهی یخزده قدم برمیدارم و هر لحظه به قسمتهای نازکش نزدیکتر میشم. میترسم یخ بشکنه و توی بزرگترین کابوسم -آبهای عمیق و سیاه- غرق بشم.»
حال خوشی نداشتم. به او گفتم وحشتزدهام و تکتک اجزای بدنم من میخواهد دیگر ادامه ندهم اما میدانستم که نباید رها کنم چون هر چیزی که به دست آوردهام از صدقه سری جلسات بوده.
پس تسلیم تنها راهحل مشکلات انسانی، دربارهی وحشتم حرف زدیم.
آن روز مرداد ماه برای اولینبار در طول درمان بغضم شکست. مهار احساسات از دستم در رفت و چیزهایی که از وجودشان خبر نداشتم شبیه فوران آتشفشان بالا آمدند. واقعیت دریاچه از تصورم دردناکتر بود اما به هر زحمتی که شده غرق نشدم.
چند ماه بعدتر به او گفتم: «لایهی یخ شکسته و من از سطح پایینتر اومدم. حالا دارم توی آب شنا میکنم ولی هنوز میترسم. وزن میلیونها تن آب روی دوشم سنگینی میکنه. با هربار حرکت دست و پا انگار جونم درمیره. نفسم تموم شده. همهجا تاریکه. تا کجا باید پیش بریم؟ چقدر باید عمیق بشیم؟ نمیشه همینجا برگردیم؟»
همانطور که حدس میزنی، به هر دردسری شده از شنا در اعماق آبها عقبنشینی نکردیم.
چند روز پیش دوباره روبهروی هم بودیم. گفتم: «استعارهی دریاچهی یخزده رو یادته؟ حس میکنم حالا کف دریاچه قدم میزنم.» صورتش باز شد. پرسید: «یعنی اینقدر مسلط شدی و احساس کنترل داری؟»
جواب دادم: «این کلمهی من نیست ولی شاید. فقط میدونم دیگه نمیترسم و نگرانی ندارم. دیگه سطح آب و سیاهی موجها مضطربم نمیکنه. دیگه منتظر اتفاقای بد نیستم. دیگه از شکستن یخ نازک نمیترسم چون عجیبه، ولی بالا و پایین دریاچه واسم فرقی نداره!»
میمون جان، با این تفاسیر میتوانی فکر کنی موقع نوشتن نامه چهارزانو کف دریاچه نشستهام و بعد از وصل شدن به دمودستگاه جناب اختاپوس نامه را برایت پست کردم. اینجا را به چشم گوشهای جدید از بنگال میبینم و فعلا همینجا میمانم، پس میتوانی روی آدرسم حساب کنی. تنها نگرانیام بابت اتصالات دریایی است و امیدوارم جوابت قبل از بهم خوردن دوستیام با هشتپا به من برسد!