اگر روزی یا شبی، ‌اهریمنی در تنهاترین تنهایی‌ات بر تو ظاهر شود و بگوید: «این زندگی را که اکنون مشغول زیستنش هستی و آن را زیسته‌ای باید یک‌بار دیگر و بی‌شمار بار دیگر زندگی کنی و در آن هیچ‌چیز تازه‌ای نخواهد بود و همه رنج‌ها و خوشی‌ها و همه افکار و حسرت‌ها و همه چیزهای خرد و کلان زندگی‌ات دوباره به تو بازخواهد گشت، به همان ترتیب و تسلسل حتی این عنکبوت و این مهتاب میان درختان و حتی این لحظه و خود من. ساعت شنی جاودان وجود بلاانقطاع سروته می‌شود و تو هم همراهش، ای ذره غبار!» آیا خود را بر زمین نمی‌افکنی و دندان نمی‌سایی و نفرین نمی‌کنی اهمرینی را که این‌ها را بر زبان آورده؟

 

نقل قولی از نیچه

هرچه باداباد، نوشته‌ی استیو تولتز