یکی از دسته‌بندی‌هایی که برای افسردگی وجود داره: درون‌زاد و برون‌زاد.

تشخیص این موضوع راهنمای خوبی برای درمانه. اما تفاوتشون چیه؟

افسردگی برون‌زاد به دنبال وقایع بیرونی اتفاق می‌افته: ورشکستگی، از دست دادن عزیزان، رابطه شکست‌خورده عاطفی یا کاری. اما نوع درون‌زاد به ژنتیک مربوطه و کمکی نیاز داره که بتونه بدن رو دوباره بالانس کنه و اون رو از سیکل معیوبی که گرفتارش شده خارج کنه.

من درگیر کدومم؟

احتمالا نوع اول. دوره تسلی بخشی‌های نوشتن یاد گرفتم چطور به بدنم گوش بدم. حافظه جسمانی رو یادآوری کنم و دوباره هر چیزی که قبلا خاک کردم یا نادیده‌اش گرفتم رو از سر بگذرونم. که من واقعا یه جاهایی نتونستم. شاید این بهم ریختگی نتیجه این تمرین‌ها باشه. البته به مدرس دوره مربوط نیست چون من از امکانات کمک گرفتن در رفتم و خواستم تنهایی با خودم رو به رو شم (شما از این کارها نکنین). غافل از این که خوددرمانی حدی داره. هر چقدر هم که جراح ماهری باشین نمی‌تونین معده خودتون رو بشکافین و چیزی رو درمان کنین. بعضی مشکل‌ها رو باید به دوش یکی دیگه انداخت، تا وقتی که بتونین روی پای خودتون اون وزن رو تحمل کنین. یأس و شرمی که از درون خودم بیرون کشیدم، این وضع جسمانی رو به وجود آورد. الان اینجا هستم، و برای اولین بارآگاهانه شکست‌خوردم. چیز عجیبیه. قابل بیان نیست یا من نمی‌تونم. نمی‌خوام از پروسه مشاوره رفتن بگم چون تا اینجاش مزخرف بوده. برنامه‌هایی که نوبتشون اعتبار نداره، منشی‌هایی که جواب تلفن نمیدن، کلینیک‌هایی که باید سر ظهر بری تا نوبت بگیری و به همه میگن یه ساعت بیان. نمی‌خوام بنویسم. حتی فکر کردن بهش حس ناتوانی‌ام رو تشدید می‌کنه.

 

 

* لطفا لطفا یادتون باشه نوشته‌هایی که اینجا می‌خونین به هیچ‌وجه جای مراجعه یا مشورت با یک متخصص رو نمی‌گیره و صرفا مکالمه‌ای دوستانه بین من و شماست. اگه قصد دارین برای وضعیت روانی یا زندگی‌تون تصمیمی بگیرین، این پست‌ها رو صحبتی بین خودتون و یک غریبه تلقی کنین. کسی که ممکنه بعضی حرفاش درست و بعضی غلط باشه.

 

** در پست‌های با موضوع ۵ دقیقه‌ از مسیرم برای بهبود زخم‌هام می‌نویسم.

 

*** نام کاربری بیان (که باهاش کامنت میذاریم) رو به ببر بنگال تغییر دادم. حالا که نوشته‌ها خیلی شخصی‌تر شدن اسم مستعار گزینه عاقلانه‌تریه.