Looking for freedom

هرچه تبر زدی مرا، زخم نشد جوانه شد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بوزینه سرخ من» ثبت شده است

بهار دیگری

سلام بوزینه جان!

مدت‌ها بود از تو خبری نداشتم. خودم هم که باید کلاه راه بندازم بالاتر، چون راحتی نوشتن در فکر و خیال تنبلم کرده و کمتر سراغ قلم و کاغذ میرم!

دیشب موقع شام، مادر ببرم گفت: گوجه‌ها اصلا مزه ندارن.

یادم اومد از چند نفر شنیدم قدیما گوجه خشک می‌کردن، چون زمستون‌ها دیگه گوجه تازه‌ نبود. بعضی خانواده‌ها اصلا گوجه‌ای نداشتن و غذاها بدون این عزیز خوشرنگ آماده می‌شد.

ما جنگلی‌ها می‌دونیم که بعضی میوه‌ها فقط بعضی فصل‌ها یا حتی ماه‌های خاص ثمر میدن. توت فرنگی و گوجه سبز روزهای کمی مهمون بازار هستن. هندوانه دوره خاصی طعم طبیعی داره و ذرت یه قوت تابستونیه. این چیزیه که همه می‌دونیم، اما شاید به این فکر نکردیم چرا بهار رو دوره تولد طبیعت می دونیم؟‌ دوره زایش و زندگی و رشد؟

بهار فصلیه که زمین مثل خرسی که خواب بوده، تکون می‌خوره و بیدار می‌شه (دوست قهوه‌ای آتشین‌مزاجمون یادت هست؟). درخت‌ها شکوفه می‌زنن، علف‌ها رشد می‌کنن و نعمت‌های طبیعت زیاد می‌شن. با این حال، امروز برای اولین دقت کردم که این دوره رزق و برکت خیلی از میوه‌ها و خوردنی‌ها رو شامل نمی‌شه.  بعضی چیزها زمان یا بهتره بگیم بهار خودشون رو دارن. یه چیز بدیهی و آشکار که همه می‌دونیم. ولی آیا همه ما، به این فکر کردیم که شاید بهار ما و دیگری یکی نباشه؟

یه نفر تو درد شکوفا می‌شه، یه نفر در دل اضطراب و نگرانی سفر می‌کنه، یه نفر باید آوارگی بکشه و از این جنگل به اون کوه بره، یکی دیگه تو یه قلمرو کوچیک میمونه و اونجا جوونه میزنه. بوزینه سرخ عزیز نمی‌دونم شما هم به جمع اینستاگرام پیوستی یا نه. اونجا متنی هست که هر وقت کسی به خواسته‌اش نمی‌رسه، اون رو پست می‌کنه: میگن یه نفر تو ۲۳ سالگی ازدواج می‌کنه ۵ سال بعدش بچه‌دار می‌شه، یه نفر تو ۲۸ سالگی ازدواج می‌کنه و یه سال بچه‌دار می‌شه، اونی که موی فر داره میگه کاش موی لخت داشتم، اونی که موهاش لخته میره موهاش رو صاف می‌کنه و .... . این جمله بهار آدم‌ها فرق می‌کنه چیزی شبیه همین متنه، ولی به زبان و بیان دیگه‌ای!

 

چند وقت پیش آهنگ‌های فیلم «هری پاتر و زندانی آزکابان» رو دانلود کردم. قطعه A window to pastمنو گیر انداخت اونقدر که چند روز مدام تکرار می‌شد. و الان فهمیدم که زمان 2:15 تا 2:27 این قطعه، شبیه 1:23 تا 1:45 قطعه golden hall از فیلم دو برج از ارباب حلقه‌هاست! تا کشفی دیگر بدرود! تو رو به هوای گرم و خوشایند استوایی‌ات می‌سپارم!

ببر بنگال

نامه اول:‌ پایان هر روز برفی آفتاب است؟

بوزینه سرخ من،

من از آدم‌هایی که پشت نامه‌ها پنهان می‌شوند بدم می‌آید.

همان‌هایی که نامه‌ مرموز به شوق آمیخته پشت در خانه‌ات می گذارند یا هر شب گوشی‌ات را به صدا در می‌آورند: دینگ! و شب به خیر نگفته غیبشان می‌زند. تو می‌فهمی یک نفر بهت فکر می کند و گرما می‌خزد در دلت. اگر کسی نصفه شب دزدکی نگاهت کند چشمش می‌افتد به لبخند بی‌بهانه و پوست یکهو روشن شده و لپ‌های گلی... اما عاقبت، هیچ کسی هیچ وقت درب خانه‌ات را به صدا نمی‌آورد. گوشی‌ات با اسم هیچ دلبری زنگ نمی‌خورد. هرگز لوبیای فریز شده را به خیال ناهاری دو نفره کنار نمی‌گذاری و خیال لباس زیر جدید سمج مغزت نمی‌شود. بوزینه سرخ من! به اندازه همین آدم‌ها، از افرادی که دمشان را پشت کولشان گذاشتند یا شاید قلبشان را توی دستشان، نمی‌دانم- بدم می‌آید. همان‌هایی که کیلومترها دورتر زیر سقف دولت دموکرات دراز کشیدند، یارشان کمی اینور یا آنور جلوی دید و تخت خر و پف بچه توی تخت یادشان می‌اندازد زندگی چه سیب شیرینی است و به یاد ما پست می‌گذارند. زمان بستن اینستا یک حیفی هم ته دل دارند که وطن یک شب هم خواب راحت برای ما نمی‌گذاردها! بعد می‌روند یک نفس عمیق پشت گردن یار یا زیر چانه بچه بکشند تا از سیب شیرین زندگی سنگین شوند.

ما؟

ما هم این وسط خاطرات رفتنگان را لایک و تلخی خودمان را زندگی می‌کنیم...

ببر بنگال