اژدهاها، واقعیت ندارن. هیولاها هم همینطور. جادوگرها، الف‌ها، اشباح، خون‌آشام‌ها، دیوانه‌سازها، هیچکدوم واقعیت ندارن. اون‌ها چیزی جز تصورات ذهنی ما نیستن و با این حال ما باهاشون عمیقا آشناییم. ما، آدم‌ها، ابرقهرمان‌ها رو با دل و جون ستایش می‌کنیم و با دیدن اجنه می‌لرزیم. شب‌ها با تاریکی به پنجره‌ها نگاه می‌کنیم تا شاید یه سایه ببینیم. موقع ترسیدن به خودمون القا می‌کنیم یه آدم با قدرت‌های ویژه هستیم تا بتونیم ترس رو مثل اطلس به دوش بکشیم.

آیا این افسانه‌های دور و دراز، این موجودات غول‌آسا و وقایع حیرت‌آور چیزی جز فرافکنی تجربه‌های درونی و تجسم اون افکار نیستن؟ ما اژدهای عظیمی تصور می‌کنیم که بال‌هاش به اندازه کل آسمان طول دارن و صدای غرشش کوه‌ها رو به رعشه درمیاره. این هراس غیرقابل توصیف، همون دلهره‌ای نیست که موقع ضعف سراغمون میاد و حس می‌کنیم به هیچ روشی نمی‌تونیم اون رو به زبون بیاریم؟ یا زیبایی شگفت‌آور پری‌ها و خدایان رومی، ستایشی نیست که نسبت به معشوقمون داریم؟

اگه جواب این سوال مثبت باشه، حجم و شدت عواطفی که انسان تجربه می‌کنه، شوکه کننده است...